آنیاآنیا، تا این لحظه: 10 سال و 18 روز سن داره
عشق مامانی و باباییعشق مامانی و بابایی، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

آنیا دختر زیبای من

اولین روز با بابایی تو خونه مامان بزرگ

به نام انیا پرنسس من دیروز سی اردیبهشت 93  اولین روزی بود که مامانت با مامان بزرگ رفتن بیرون و تو رو گذاشتن پیش من و دو تای با هم انقدر بازی کردیم و خندوندمت و تو بغلم گردوندمت و لالایی خوندم و اروم تو بغلم خوابت برد اولین روزی بود که با هم تنهایی پیش هم لالایی کردیم دوست دارم پرنسس من.   ...
31 ارديبهشت 1393

شبی که دخترم خیلی گریه کرد

دخترنازم سلام   بیست و نهم اردیبهشت بود که انیا خانم خوشگل ساعت 11  شروع به گریه کردن کردی طوری گریه می کردی که از چشات اشک جاری می شد تا اینکه با مامانت رفتیم ماشین سواری همین که سوار ماشین شدی نمی دونم همون لحظه گریت تموم شد یک ساعت تمام تو خیابونهای شهر گشت زدیم تا اینکه خوابت برد برگشتیم خونه مامان بزرگت همین که رسیدیم چشاتو واز کردی مامانت برد خونه شب تا ساعت 3 نخوابیده بودی خلاصه چند روزی شبا همش شب زنده داری داریم با این همه خاطراتی خیلی خوب و شیرین برامون تداعی می شه همه مون خیلی دوست داریم دختر خوشگلم. . ...
30 ارديبهشت 1393

اولین روز زندگی با دختر عزیزم تو خونه خودمون

  به نام  خداوندی که  مهربانی را با دخترم برایم یاد داد   دختر خوشگلم بیست و پنجم اردیبهشت 93 از خونه مادر بزرگت اومدیم خونه خودمون یکی از بهترین روزز های زندگی مون بود منو مادرت خیلی خوشحال بودیم که می خوایم سه نفره خودمون با هم زندگی کنیم یک روز خیلی خوبی یود همیشه طرفهای شب ساعت 11 شروع به گریه کردن می کردی وقتی گریه می کردی نمی دونستیم علت گریت چیه تحمل گریه کردنت رو نداشتیم زود قلبمون از جا داشت  کنده می شود بعدش  می گرفت بغلم می گردوندمت زود اروم می شدی بعضی وتها سوار ماشین  می کرد یمت شهرو می گردوندیم همین که سوار می شدی زود خوابت می برد  شبها هم می زاشتیمت رو پاهامون للایی می خوندیم وا...
28 ارديبهشت 1393

خاطرات شروع یک زندگی زیبا

به نام خالق یکتا   دختر زیبای من انیا در سال 1393 در 21 فروردین ماه  در ساعت 9:13 دقیقه صبح در شهر ارومیه در بیمارستان اذربایجان چشم به این جهان زیبا گشود و با ورود ش زندگیمان را پر از نعمت و سر زندگی ایجاد کرد نام پدرت جعفر  و نام مادرت الهه هر دو مهندس کامپیوتر در شرکت گاز و پدر ت جعفر مهندس کامپیوتر و کارشناس ارشد mba در دادگستری مشغول به کار می باشند که یکی از خاطرات زیبای ما از روزی شروع شد که ما تصمییم گرفتیم که صاحب فرزند شویم و خدا تورا که یک دختر زیبا هستی به ما تقدیم کرد .     ...
25 ارديبهشت 1393

اولین خنده دخترم

به نام انکه عشق به فرزند را افرید امروز اولین روز بود که وقتی به مادرت زنگ زدم گفت صبح داشتم انیا رو صدا می زدم و با هاش صحبت می کردم  شروع به خندیدن کرد و این اولین خندت بود که به مامانت خندیدی که روز دوشنبه  22 اردیبهشت ماه ساعت 10:15 هستش و همین الان که دارم اینا رو تایپ می کنم دلم خیلی برات تنگ شده دختر خوشگلم  خیلی خیلی دوست دارم.   ...
24 ارديبهشت 1393